
دانلود مقاله مقایسه آموزه «جوهر» در دو کتاب مقولات و متافیزیک ارسطو با word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله مقایسه آموزه «جوهر» در دو کتاب مقولات و متافیزیک ارسطو با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله مقایسه آموزه «جوهر» در دو کتاب مقولات و متافیزیک ارسطو با word
چکیده
مقدّمه
مقولات و متافیزیک: حاصل دو رویکرد متفاوت
مقولات
مقولات و معانى مختلف وجود
متافیزیک
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله مقایسه آموزه «جوهر» در دو کتاب مقولات و متافیزیک ارسطو با word
ـ ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرفالدین خراسانى، تهران، حکمت، چ سوم، 1384
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، سروش، چ پنجم، 1385
- Barnes, Jonathan, Metaphysics, ed. by Jonathan Barnes, [The Campidge Companion to Aristotle], Campidge, Campidge University Press,
- Lloyd, A. C, Form and Universal in Aristotle, Liverpool, Francis Cairns,
- Ross, Sir David, Aristotle, London, Routledge,
سایر منابع
ـ اکریل، ال. جى. ارسطوى فیلسوف، ترجمه علیرضا آزادى، تهران، حکمت، 1380
ـ ایلخانى، محمّد، «نظریه تشابه در یونان»، فلسفه، ش 12، پاییز و زمستان 1385
ـ قوامصفرى، مهدى، نظریه صورت در فلسفه ارسطو، تهران، حکمت، 1382
ـ نوسبام، مارتا، ارسطو، ترجمه عزتاللّه فولادوند، تهران، طرح نو، 1380
- Aristotle, Categories, Translated by J. L. Ackrill, ed. by Jonathan Barnes, Complete Works of Aristotle, Princeton, Princeton University Press,
- Aristotle, De Interpretatione, Translated by J. L. Ackrill, ed. by Jonathan Barnes, Complete Works of Aristotle, Princeton, Princeton University Press,
- Jaeger, Werner Wilhelm, Aristotle, fundamentals of the History of His Development, Oxford University Press,
- Kung, John, Aristotle on Being is Said in Many Ways, ed. by Loyd P. Gerson, [Aristotle critical Assessments], London, Routledge,
- Politis, Vasilis, Aristotle and the Metaphysics, London, Routledge,
چکیده
ارسطو آموزه جوهر را عمدتآ در دو کتاب مقولات و متافیزیک مطرح کرده است. مطالعه این دو کتاب، ممکن است این مطلب را به ذهن متبادر سازد که گویا ملاکهاى مطرح شده براى جوهر، در این دو کتاب، کاملا بر هم منطبق نیستند؛ بلکه ملاکهاى پیشنهاد شده براى جوهر و در نتیجه، مصادیق جوهر، در این دو اثر، با هم تفاوت دارند. گذشته از تأثیرى که ممکن است گذر زمان و تحول فکرى ارسطو به جا گذاشته باشد، اختلاف موجود در میان این دو کتاب را مىتوان به اختلاف در رویکردهاى اتخاذ شده در هریک از دو کتاب بازگرداند. در کتاب مقولات، که به واقع اثرى منطقى ـ فلسفى شمرده مىشود، به جنبههاى ذهنى و ارتباط میان مفاهیم نیز پرداخته شده است؛ از اینرو، در کتاب یادشده، برخى از مفاهیم کلّى ذهنى هم به نوعى «جوهر» ـ البته در معناى ثانوى آن ـ دانسته شدهاند. امّا در کتاب متافیزیک، رویکردى کاملا مابعدالطبیعى اتخاذ شده است؛ بنابراین، در این کتاب، از جواهر ثانوى سخنى به میان نمىآید. ارسطو در متافیزیک جواهر را به عنوان مصادیق واقعى موجود معرفى مىکند؛ بر این اساس، از نظر ارسطو، مطالعه واقعیت به مطالعه جواهر خلاصه مىشود، و موضوع فلسفه «جوهر» است. گفتنى است که تنها با نوآورىهاى فیلسوفانى چون فارابى و ابنسینا بود که فلسفه وجود، جایگزین فلسفه جوهر گردید
کلیدواژهها : جوهر، ملاکهاى جوهر، ارسطو، مقولات، متافیزیک
مقدّمه
فلسفه سنّتى غرب، همواره، به دنبال یافتن جوهر یا جواهر حقیقى بوده است. از اینرو، نخستین فیلسوفان یونانى، همگى در پى یافتن مادّه اولیه و جوهر نهایى که همواره مادّى قلمداد مىشد ـ بودند. این فیلسوفان مصداق آن را گاه آب و گاه هوا یا آتش و یا حتى عنصر نامتعیّن مىدانستند. افلاطون، نخستین بار، واژه «اوسیا» (aisuO) را در معناى واقعیت مطلق و موجود واقعى به کار برد. از نظر او، تنها مثل و موجودات ثابت و سرمدى هستند که شایستگى اطلاق نام «اوسیا» را دارند و تنها اینها به راستى موجودند. ارسطو نیز این واژه را از استاد خود وام مىگیرد، ولى مصادیق آن را مثل مفارق و سرمدى نمىداند. از نظر ارسطو، مثل افلاطونى بىجهت حوزه واقعیت را گسترش مىدهد؛ و از آنجا که وظیفه فیلسوفْ تبیین واقعیت و تمایز دادن موجود واقعى از غیرواقعى است، مثل افلاطونى باید از نظام فلسفى حذف شود. واژه «اوسیا»، حاصل مصدر از فعل یونانى ianie به معناى بودن است و در معناى دارایى و ثروت به کار مىرود؛ امّا در فلسفه افلاطون و ارسطو، به معناى وجود واقعى و ذات به کار رفته است. این واژه را در فلسفه ارسطو، در اغلب موارد، مىتوان با جوهر یکى دانست
آموزه جوهر در فلسفه ارسطو از اهمیت بسزایى برخوردار است، به طورى که به درستى مىتوان فلسفه ارسطو را «متافیزیک جوهر» نامید. (در سنّت اسلامى، با فیلسوفانى چون فارابى و ابنسینا، «متافیزیک وجود» جایگزین «متافیزیک جوهر» شد.) در دیدگاه ارسطو، تمام دغدغه فلسفه ـ همانا ـ یافتن موجود و به عبارت دیگر، یافتن جوهر است: «در واقع، آنچه که از دیرباز و اکنون و همیشه جستوجو شده و همیشه مایه سرگشتگى است این است که موجود چیست؟ و این بدان معناست که جوهر چیست؟» آموزه جوهر، نه تنها دغدغه اصلى و موضوع فلسفه ارسطو به شمار مىرود،
بلکه در فهم دیگر مسائل فلسفى او نیز به کار مىآید. امّا با وجود اهمیت فراوان این مسئله در فلسفه ارسطو، یافتن مراد دقیق وى از «جوهر» در میان مجموعه آثارى که از وى به جا مانده، از دشوارىهایى است که تنها در فلسفههایى چون فلسفه ارسطو با آن مواجه مىشویم
مقولات و متافیزیک: حاصل دو رویکرد متفاوت
از آنجا که نظریات ارسطو در باب «جوهر» عمدتآ در دو کتاب مقولات و متافیزیک مطرح شدهاند، در مقاله حاضر (به منظور بررسى مفهوم جوهر)، تمرکز ما بیشتر بر این دو کتاب خواهد بود. امّا، مسئلهاى که وجود دارد این است که نوع پرداخت به جوهر در این دو کتاب با هم متفاوت است. آیا باید اصالت این آثار را مورد تردید قرار دهیم یا به توجیه یک نظریه به نفع نظریه دیگر بپردازیم؟ آیا این آثار به دورههاى متفاوت زندگى و اندیشه ارسطو تعلّق دارند و آیا نظریات ارسطو در طول زمان دستخوش تغییر و اصلاح شدهاند؟ همه اینها پرسشهایى هستند که با مشاهده تفاوتهاى این دو کتاب، به ذهن خواننده خطور مىکنند
در مجموع، در بررسى نظامهاى اندیشهاى، مىتوان دو رویکرد کلّى را اختیار کرد. در رویکرد نخست، اندیشه متفکران را مطلق در نظر مىگیرند؛ یعنى متفکران را نسبت به گذر زمان، و اوضاع و احوال مختلف، مصون از هرگونه تغییر و دگرگونى مىدانند. طبق رویکرد دوم که رویکردى تاریخى است، و با نظریات ارسطوشناسانى چون یگر
مطرح شد، میان آرا و نظریات هر متفکر و شرایط زمانى و اوضاع واقعىِ پیرامون وى، ارتباطى منطقى در نظر گرفته مىشود. دیدگاه دوم، که به دیدگاه تحولگرا مشهور است، واقعگرایانهتر مىنماید؛ زیرا بسیار دشوار است که تصور کنیم در آراى ارسطو، از زمان جوانىاش که وارد آکادمى شده تا دورهاى که به کمال فکرى رسیده، هیچ تغییر عمدهاى ایجاد نشده است! کاملا طبیعى است که ارسطوى جوان که از زادگاه خود، استاگیرا (یکى از شهرهاى شمالى یونان)، وارد پایتخت یونان و مدرسه افلاطون شده تحت تأثیر جدّى نظام فکرى و منش اخلاقى استاد بزرگ خود ـ که آن زمان از شهرت فراوانى برخوردار بوده است ـ قرار گرفته و سپس، با گذر زمان، به آراى اجتهادى خویش نزدیکتر شده باشد
امّا تعیین دقیق ترتیب تاریخى همه آثار ارسطو بسیار دشوار مىنماید؛ به ویژه اگر بخواهیم این کار را صرفآ با مراجعه به محتواى آثار وى انجام دهیم. گفتنى است که نوع پرداختن به مسائل ـ و نحوه بیان مطالب ـ در مقولات و متافیزیک با یکدیگر بسیار متفاوت است. در این مقاله، مىکوشیم تا شواهدى را بر تقدّم یا تأخّر زمانى هریک از این دو اثر بیان کنیم؛ شاید این امر به فهم بهتر ما از مسئله جوهر در نظر ارسطو کمک کند
در مقولات، مطالبْ بسیار نظامیافته مطرح شدهاند و هیچ تردیدى در مورد درستى مطالب مطرح شده وجود ندارد. از اینرو، ممکن است این نکته به ذهن متبادر شود که مقولات اثرى متأخّر و حتى غیراصیل است؛ چراکه بیان نظامیافته مطالب، با روحیات ارسطو و سیاق سایر آثار او (مانند کتاب متافیزیک) سازگار نیست. ناگفته نماند که لحن کتاب متافیزیک به گونهاى است که بیشتر به بحث آزاد مىماند و ارسطو، در بسیارى از موارد، پرسشها را بىپاسخ مىگذارد. دلیل دیگرى که این نظر را تقویت مىکند آن است که در مقولات، از واژه «لوکیوم» (نام مدرسه ارسطو) به عنوان مثالى براى «مکان» استفاده شده است. در این مثال، لحن بحث به گونهاى است که گویا لوکیوم به مدرسه ـ در معناى
عام آن ـ دلالت دارد و این معنا براى آن کاملا جاافتاده است؛ این در حالى است که لوکیوم تنها بعدها در معناى مدرسه به کار رفته است. بر این اساس، متنى که این مثال در آن به کار رفته باشد نمىتواند به دوره پیشین تعلّق داشته باشد
دلیل دیگرى که ممکن است تقویتکننده این نظر باشد که مقولات به دورهاى پس از متافیزیک تعلّق دارد آن است که در متافیزیک، بحث نسبتآ پردامنهاى در مورد معانى
مختلف «موجود» مطرح شده است. و ارسطو کوشیده است تا از راه بیان توضیحهاى مفصّل، و ذکر مثال، این مطلب را روشن سازد. امّا در مقولات، وضع به گونه دیگرى است: در ابتدا تقسیم به اشتراک لفظى و اشتراک معنوى، و سپس ابهام معنایى، ساده و صریح بیان مىشود؛ به طورى که گویا قبلا تکلیف بحث در جایى معلوم شده است، و دیگر نیازى به توضیح و بیان مثال نیست. همه دلایل یادشده این نکته را به ذهن متبادر مىسازند که مقولات شاید متأخّر از متافیزیک باشد و یا حتى اصولا ارسطویى نباشد، بلکه بعدها توسط فیلسوفان مشّایى نوشته شده باشد
در مقابل، دلایل دیگرى وجود دارند که بیانگر این امر هستند که مقولات، به دورهاى پیش از متافیزیک تعلّق دارد. براى مثال، در مقولات، ملاکهایى براى جوهر مطرح شدهاند که در متافیزیک، تکمیل گشته و ملاکهاى دیگرى به آنها افزوده شدهاند. همچنین، بر اساس مقولات، جواهر اولیه و ثانویه وجود دارند؛ ولى، بر اساس متافیزیک، جواهر ثانویه دیگر ملاکهاى لازم براى جوهر بودن را ندارند؛ گویى با تکمیل و افزایش ملاکهاى جوهر، حوزه جواهر محدودتر مىشود. این مطلب مىتواند شاهدى بر این مدعا باشد که بحثهاى مربوط به مقولات به دورهاى پیشتر از متافیزیک تعلّق دارند؛ به نحوى که در متافیزیک، ارسطو به نتایج جدیدى در مورد ملاکهاى لازم براى جوهر رسیده است. با وجود همه این دلایلى که مىتوان له یا علیه هریک از نظریات پیشگفته ذکر کرد، تعیین دقیق اینکه کدامیک از مقولات یا متافیزیک به دوره کمال فکرى ارسطو تعلّق دارد، کار دشوارى است. حتى کاپلستون که در تاریخ فلسفهاش بسیار کوشیده است تا ترتیب دقیق تاریخى همه آثار افلاطون را استخراج نماید، در مورد ارسطو، تنها به تقسیم آثار وى به سه دوره اصلى زندگىاش بسنده کرده است. شاید بتوان تأکید وى را بر اینکه مقولات و متافیزیک حاصل دو نگاه و دو رویکرد نسبتآ متفاوت به موجودات هستند پذیرفتنى دانست. در مقولات، به جنبه منطقى و حالات تصورات ذهنى شامل اجناس و انواع پرداخته مىشود؛ با این حال، کتاب یادشده صرفآ بیان حالات تصورات ذهنى و قالبهاى مفاهیم نیست، بلکه بیانگر وجود بالفعل در عالم خارجى نیز مىباشد. در واقع، مقولات رسالهاى منطقى ـ فلسفى است؛ امّا، متافیزیک نوشتهاى صرفآ فلسفى و مابعدالطبیعى به شمار مىرود
مقولات
گذشته از تردیدهایى که در مورد اصالت کتاب مقولات مطرح مىشود، امروزه بیشتر ارسطوشناسان این کتاب را به عنوان اثرى اصیل مىشناسند. اغلب، مقولات به عنوان کتابى منطقى شمرده مىشود و قرار گرفتن آن در آغاز کتاب منطق یا همان ارگانون نیز این برداشت را تقویت مىکند. امّا نکته مهم آن است که ارسطو خود هیچگاه کتابى تحت عنوان منطق یا ارگانون ننوشته؛ بلکه جمع و ترتیب این اثر، متأخّر است. واژه «ارگانون» به معناى مطلق آلت و ابزار است که اعم از اندام، ساز، و; مىباشد. واژه «منطق» نیز به معناى ابزارِ درست فکر کردن، و تحصیل علم است. در مجموعه آثار ارسطو، هرگز از لفظ hkigol استفاده نشده است. اسکندر افرودیسى در قرن دوم میلادى، واژههاى «ارگانون» و «لوگیکه» را بر کلّ منطق ارسطو اطلاق کرده است. گفتنى است که جمعآورى ارگانون نیز به همّت خود او صورت گرفته است. این در حالى است که آندرونیکوس ردسیایى ـ که بعد از مرگ ارسطو، آثار او را جمعآورى کرده ـ این دسته از آثار منطقى را جمع نکرده است. امّا خود ارسطو، این مباحث را «تحلیل» یا «تحلیلات» نامیده است. پس معلوم مىشود که اسکندر تنها با اجتهاد شخصى خود، شش کتاب را تحت عنوان «منطق» درآورده است. بنابراین، نمىتوان گفت که ارسطو ـ آنچنانکه اسکندر گمان کرده ـ قطعآ همه آن شش کتاب را به عنوان آثارى منطقى در نظر گرفته است

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود مقاله پیش بینی دبی رودخانه با استفاده از روش نزدیک ترین
دانلود مقاله نکته ها (22) با word
دانلود مقاله طرح اعزام نیروهای واکنش سریع به مناطق بحران زده کش
دانلود مقاله بررسی تغییرات PH و اینورت و رنگ در فرایند تغلیظ شر
دانلود مقاله بررسی کارآیی آلوم بازیافتی در حذف رنگ و مواد آلی ا
دانلود مقاله بررسی روش تلفیقی(زراعی و شیمیایی) بر خصوصیات کمی و
[عناوین آرشیوشده]